سرزمین عاشقان
«در سقوط افراد در چاه عشق، قانون جاذبه تقصیری ندارد.»
آدمــها هرچقدر بزرگـــتر میشوند دلشان بیشتر بغــــل میخواهد حتــــی بیشتر از وقتــــی که کودک بودند !!! واے بـهـ حـــال ِ مــــن و تـــــو . . . !
وقتی می گویم دوستت دارم شاید تصور کنی تنها چند واژه ساده را در کنار هم گذاشته ام وجمله ای را بیان کرده ام اما. . . این تنها یک جمله نیست! دنیای لبریز از رویاهای سبز و سرخ! همین جمله کوتاه! آری همین چند واژه خود کتابیست سر شار از معنا! دوستت دارم یعنی بی حضور تو زندگی برایم بی معناست بی تو دنیای من به سردی می گراید و چشمانم بی فروغ می گردد! دوستت دارم یعنی قلب من منزلگاه توست و وجودم سرزمینی که تخت پادشاهی را تنها لایق تو می دانم من ماندهام و یک برگۀ سفید! گفت:دوستت دارم
به سلامتیه لپ تاپم : زندگی یعنی : ناخواسته به دنیا آمدن مخفیانه گریستن دیوانه وار عشق ورزیدن و عاقبت در حسرت آنچه دل میخواهد و منطق نمیپذیرد، مردن . یک شب کنار شمعی، تا صبح دم نشستم
بـــیـا و مـرا بــبـ ــوس !
آنــها پـشـت ِ ســَـرِ خــــــُــــــدا هـم کـه خــُـداسـت حــرف مـی زنـنـد ... !!!
یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب میبینه،
یه پیکانِ بیچرخ که بازم تو رؤیاش پُرِ سرنشینه...
غرورش شکسته، به جای چراغاش دو تا حفره مونده،
کی میدونه اونو زمونه چجوری تا اینجا کشونده؟
چه راهایی رفته، چه روزایی داشته، چه چیزایی دیده،
با ترمز گرفتن چه خط و نشونا رو جاده کشیده
عجب خاطراتی تو مغزِ فلزیش دارن رژه میرن،
نمیذاره هرگز که این دلخوشیها تو قلبش بمیرن:
چه روزا تنش رُ با گُلها پوشوندن برای عروسی
چه شبها تنِ اون تو جاده شده یه اتاقِ خصوصی...
چقدر بچه ها رُ رسونده دبستان زیرِ برف و بارون،
تو چه کوچه هایی سرک میکشیده به فرمانِ فرمون
چقدر رو به رو رُ میدیده مبادا یه گربه تلف شه
چقدر غصه داشته که تو پمپِ بنزین گرفتارِ صف شه
واسه هم مدلهاش چه بوقای کشدار که تو سینه داشته
از این پاسبونا و برگِ جریمه چقدر کینه داشته...
حریصِ یه جاده س از اینجا تا رؤیا، بدونِ توقف
نه از شب میترسه، نه از شیبِ دره، نه حتی تصادف...
یه پیکان قراضه س ولی توی رؤیاش هنوزم جوونه
خیالش میتونه بازم توی جاده یه کله برونه
خیالش هنوزم موتور مونده باقی تو صندوقِ سینه
یه پیکان قراضه کنارِ اتوبان داره خواب میبینه...
یک دنیا حرف ناگفتنی و یک بغل تنهایی و دلتنگی..
درد دل من در این کاغذ کوچک جا نمیشود!
در این سکوت بغضآلود
قطره کوچکی هوس سرسره بازی میکند!
و برگۀ سفیدم عاشقانه قطره را در آغوش میکشد!
عشق تو نوشتنی نیست..
در برگهام، کنار آن قطره، یک قلب میکشم!
وقت تمام است.
برگهها بالا..
هر چی گشتم مثل تو پیدا نشـــد
گفتم: خوب گشتی؟
گفت: آره
گفتم: اگه دوستم داشتی نمی گشتی.....!
که تنها دلخوشیمه
صبح که پا میشم اول از همه یاد اون میفتم
تنها کسیه که بهم نارو نمیزنه
هرچی هست بینمون را فاش نمی کنه
فیلم بازی نمیکنه
خودشا فقط و فقط برای من عرضه میکنه نه دیگران
...
بهترین خاطرات را با اون داشتم
وقتی خرابه انگار یک چیزی تو زندگیم کمه
صبح و ظهر وشب بدون هیچ منتی پیشمه
هیچ وقت تنهام نمیزاره
الکی بهونه نمیگیره برای رفتن
به کس دیگه ای دل نمیبنده
کارما راه میندازه بدون هیچ توقعی
نه کمه نه زیاد
مطمئنم فقط و فقط برای خودمه و بس اونم برای همیشه
او گریه کرد می سوخت، من هم زغم شکستم
در آن شب سیه رو، یادم به چشمت افتاد
آن مستی نگاهت، بر روی چشمم افتاد
آهسته اشکی آمد، پایین ز دیدگانم
گویی به شعله آمد، شمع درون جانم
آن قطره اشکم آخر، بر روی شمع لغزید
خاموش گشت آنگه، دودی به ناز رقصید
از طرح دود آن شمع، در آن سیاهی تار
شعری نوشته می شد، آهسته روی دیوار
دل می تپد به سینه، با یاد روی دلدار
هر جا که هستی یارم، باشد خدانگهدار
Power By:
LoxBlog.Com |